چه كسي گفت دگر موسم بيداري نيست
تيغ نامرد مگر بر دل ما كاري نيست؟
ناكسان را برسانيد كه ملت شادند
دل ما چون دلشان خانه بيزاري نيست
چه شنيدند ز بيگانه كه دادند ز دست
آن دلي را كه تو پنداشته زنگاري نيست
فتنه را غرب چنان برد به دامان خودش
كه كنون در وطنش هست و انگاري نيست
دلم از داعيه داران وطن سخت گرفت
سخنش غير غم و آينه آزاري نيست
درد بيگانه پرستي زخودي دورش كرد
پس بگو درد وي از چيست چو بيماري نيست
حركاتش همه اغيار پسند است بدان
عشق ميهن به خدا زوري و اجباري نيست
شوق رهبر به دل هر كه نيفتاد بد است
آخرالامر نصيبش به جز از خواري نيست
نظرات شما عزیزان: